رویای سفر

رویای سفر به ایران زمین و ایرانگردی و توریسم

۷ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

گیاهی عجیب شبیه پرنده!

 

این گیاه با نام علمی Crotalaria Cunninghamii که بومی استرالیا است و به آن birdflower نیز می‌گویند. گل‌های این گیاه مانند شکل مرغ مگس‌خوار است!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۸ ، ۰۴:۰۴
سیدیارا قنبری

 

میتوان با این خدا پرواز کرد

 

سفره دل را برایش باز کرد

 

میتوان درباره گل حرف زد

 

صاف وساده مثل بلبل حرف زد

 

چکه چکه مثل باران راز گفت

 

می توان با او صمیمی حرف زد



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۸ ، ۱۲:۳۴
سیدیارا قنبری

  عشق همان زیباترینها ی دنیا ست !!

 

 از نگاه بچه ها مادرشان  زیباترین زن دنیا هستند ؛

 

اگرکسی یاجایی را دوست داشته باشید

 

آنها را زیبا هم خواهید یافت،زیرا

 

حس زیبا دیدن همان عشق است



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۸ ، ۱۲:۱۶
سیدیارا قنبری

خواهان آنم که ضربان قلبتان

 

به لبخندهای مکرر تکرار شود

 

و هر آنچه به دل آرزو دارید

 

بی بهانه ای از آن شما باشد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۸ ، ۱۱:۴۴
سیدیارا قنبری

حرف های ناب

به یکدیگر دروغ نگویید آدم است،

 

باور می کند دل می بندد



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۸ ، ۱۱:۳۹
سیدیارا قنبری

گلهایی که از نقاط مختلف جهان به  این باغ گل  در دبی وارد شده بیش از 45 گونه گل مختلف است که بسیاری از آنها برای اولین بار به منطقه خلیج فارس آورده شده اند.

 

 

باغ گل “میراکل” دبی  دارای بیش از 45 میلیون گل است. این باغ  با  مساحت 18 هکتاری این باغ گل زیبا و ویژگی های نادرش به آن لقب بزرگترین باغ گل جهان را داده  اند.






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۸ ، ۱۱:۳۰
سیدیارا قنبری

یار شیرازی

 

دلبر شیرازیم در حافظیه می‌دوید

می‌دوید این سو و آن سو و مرا هم می‌کشید

 

از نفس افتاده بودم، با نفس‌هایش ولی

داشت جان تازه‌ای در قلب خشکم می‌دمید

 

شعرها می‌خواند از بر، شورها می‌شد به پا

شورها می‌ریخت در من، شعرها می‌آفرید

 

بوی نارنج و خم آرنج و زلف پر شکنج

حضرت حافظ هم اینجای غزل، لب می‌گزید

 

از سمن بویان غزل گفتی، دل ما آب شد

یا لسان الغیب! دیدی نوبت ما هم رسید

 

با همین خال سیاه ترک شیرازی من

صد سمرقند و بخارا می‌شد از حافظ خرید

 

حوری باغ ارم شد، لیلی باغ عفیف

دید مجنونم، مرا با گوشه چشمی برگزید

 

پایبوس حضرت شاه چراغم برد و بعد

شد کنار دستغیب از دیدگانم ناپدید

 

آن چنان بر پا شد آشوبی که گویی در دلم

یک نفس، لطفِعلی خان داشت قلیان می‌کشید

 

آمدم بیرون و دیدم شوخِ شیرین کارِ من

شادمان در صحن، دنبال کبوتر می‌دوید

 

سعدیه، خواندم گلستان و نظر کردم به گل

سکه‌ها انداختم در آب حوضش، با امید

 

ناگهان با خنده‌ای قلب مرا از جای کند

با همان سرعت که حوا سیب را از شاخه چید

 

خواستم چیزی بپرسم... تا لبش را غنچه کرد

گفتمش فالوده‌ی شیراز، بانو! می‌خورید؟

 

بعله را آنقدر شیرین گفت تا در آن سکوت

تاپ، تاپِ قلب من را، روح سعدی هم شنید

 

حلقه‌ای دیدیم در غوغای بازار وکیل

برق زد چشمان او و برق از چشمم پرید

 

مثل یوسف رفتم از بازار تا زندان ارگ

داشت عشقش سینه و پیراهنم را می‌درید

 

دست در دست هم، از دروازه قرآن رد شدیم

من به سر، سودای او و او به سر، تور سفید

 

راستی مهریه‌ یادم رفت؛ شد یک شاخه گل،

چارده تا سکه و یک جلد قرآن مجید

 

قاسم صرفان




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۸ ، ۱۶:۴۰
سیدیارا قنبری